جدول جو
جدول جو

معنی مدل کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مدل کردن
لنموذجٍ
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مدل کردن
Fashion
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مدل کردن
concevoir
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مدل کردن
ออกแบบ
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
مدل کردن
ڈیزائن کرنا
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به اردو
مدل کردن
לעצב
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به عبری
مدل کردن
kubuni
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مدل کردن
progettare
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مدل کردن
entwerfen
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
مدل کردن
projektować
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
مدل کردن
проектировать
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به روسی
مدل کردن
проектувати
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مدل کردن
ontwerpen
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
مدل کردن
diseñar
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مدل کردن
डिजाइन करना
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به هندی
مدل کردن
modelar
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مدل کردن
ডিজাইন করা
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
مدل کردن
merancang
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مدل کردن
tasarlamak
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مدل کردن
디자인하다
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
مدل کردن
设计
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به چینی
مدل کردن
デザインする
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدد کردن
تصویر مدد کردن
یاری کردن، کمک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میل کردن
تصویر میل کردن
کامیدن نمیدن گراییدن رغبت کردن تمایل یافتن، بسویی متوجه شدن: (آنگاه که میل زوال کند (شمس) و روی بغروب نهد، ) اعراض کردن منحرف شدن: (چون روزگاراز طریق سازگاری میل کند میل در چشم بصیرت کشد) میل کشیدن، : (سلطان بفرمود تا قاور در شربت زهرچشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مول کردن
تصویر مول کردن
بار گرفتن زنی از مردی بطرز نامشروع طفل حرامزاده بدنیا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدل کردن
تصویر جدل کردن
جنگ کردن منازعه کردن، مباحثه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یاری کردن یاری کردن یاوری کردن امداد: دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف ای خضر پی خجسته، مدد کن بهمتم. (حافظ) یا مدد طبیعت. یاری کردن طبیعت، دفع شدن بر از کارکردن شکم: بهر جواب نکته طبع سقیم تو درمانده ایم بلکه طبیعت مدد کند. (محمد سعید اشرف)
فرهنگ لغت هوشیار
داستانی کردن بر سر زبانها انداختن که رستم یلی بود در سیستان منش کرده ام رستم داستان (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مچل کردن
تصویر مچل کردن
کسی را دست انداختن و مورد تمسخر قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ور تاندن ور تانیدن بدل کردن عوض کردن: ملک ایشان در تزلزل و اضطراب افتاد. نظام الملک وزیر را بتاج الملک ابوالغنایم مبدل کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میل کردن
تصویر میل کردن
((مِ یْ. کَ دَ))
رغبت کردن، خوردن و آشامیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جدل کردن
تصویر جدل کردن
((~. کَ دَ))
جنگ کردن، بحث و گفتگو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدح کردن
تصویر مدح کردن
Praise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مدح کردن
تصویر مدح کردن
louvar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مدح کردن
تصویر مدح کردن
loben
دیکشنری فارسی به آلمانی