کامیدن نمیدن گراییدن رغبت کردن تمایل یافتن، بسویی متوجه شدن: (آنگاه که میل زوال کند (شمس) و روی بغروب نهد، ) اعراض کردن منحرف شدن: (چون روزگاراز طریق سازگاری میل کند میل در چشم بصیرت کشد) میل کشیدن، : (سلطان بفرمود تا قاور در شربت زهرچشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند)
کامیدن نمیدن گراییدن رغبت کردن تمایل یافتن، بسویی متوجه شدن: (آنگاه که میل زوال کند (شمس) و روی بغروب نهد، ) اعراض کردن منحرف شدن: (چون روزگاراز طریق سازگاری میل کند میل در چشم بصیرت کشد) میل کشیدن، : (سلطان بفرمود تا قاور در شربت زهرچشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند)
یاری کردن یاری کردن یاوری کردن امداد: دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف ای خضر پی خجسته، مدد کن بهمتم. (حافظ) یا مدد طبیعت. یاری کردن طبیعت، دفع شدن بر از کارکردن شکم: بهر جواب نکته طبع سقیم تو درمانده ایم بلکه طبیعت مدد کند. (محمد سعید اشرف)
یاری کردن یاری کردن یاوری کردن امداد: دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف ای خضر پی خجسته، مدد کن بهمتم. (حافظ) یا مدد طبیعت. یاری کردن طبیعت، دفع شدن بر از کارکردن شکم: بهر جواب نکته طبع سقیم تو درمانده ایم بلکه طبیعت مدد کند. (محمد سعید اشرف)